only jo0o0o0jo0o0o0o0
I will never let you go
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم در فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش ای که تنها تر از من می روی آرزو دارم فقط عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را...!!! وقتی از یکی ضربه میخوری... انگار بایه ماشین محکم زدن بهت و فقط 2سانت فاصله داشتی که بری زیر ماشین و له بشی وقتی می بخشیش انگار دوباره بهش فرصت دادی که... دنده عقب بگیره و کامل لهت کنه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده....! سلام این اپم تنها شعریه که من عاشقشم و خیییییلیییییی دوسش دارم از فریدون مشیری هستش امیدوارم شما هم خوشتون بیاد بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صدخاطره خندید عطر صدخاطره پیچید یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم پر گشودیم و در ان خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب ان جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت اسمان صاف و شب ارام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در اب شاخه ها دست براورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به اواز شباهنگ یادم امد تو به من گفتی ازین عشق حذر کن لحظه ای چند برین اب نظر کن اب ایینه ی عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است تا فراموش کنی چندی ازین شهر سفر کن با تو گفتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم روز اول که دل به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی نگسستم نرمیدم باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتمو گشتم حذر از عشق ندانم نتوانم اشکی از شاخه فروریخت مغ شب ناله تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم امد که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم نرمیدم رفت در ظلمت غم ان شبو شب های دگر هم نگرفتی از عاشق ازرده خبر هم نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم...! دل من ساده نشو عشق شکارت میکنه تا بیایی به خود بیایی دوباره خامت میکنه گول حرفاشو نخور عمرش دو روزه همیشه تا چشماتو وا میکنی عمر خوشی تموم میشه اخره عشقا همه اشک و اهه دل من بعد هر خوشی شب سیاهه دل من تو چشماش نگاه نکن برق نگاهش میگیره تورو اتیش میزنه خنده رو لبهات میمیره دل من بچه نشو عاشقی دردسر داره با اتیش بازی نکن جون خودت خطر داره...! درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پرملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند گذر گهیاست پرستم که اندر او به غیر غم یکی صلای اشنا به رهگذر نمی زند چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟ برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند! نه سایه دارم و نه بر،بیفکنندم و سزاست اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند......! (هوشنگ ابتهاج) نشود فاش کسی انچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من وتوست گو بهار دل و جانش باش وخزان باش،ارنه ای بس باغ و بهاران که خزان من وتوست این همه قصه ی فردوس وتمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و توست سایه ز اتشکده ماست فروغ مه ومهر وه ازین اتش روشن که به جان من و توست (هوشنگ ابتهاج)
قالب ساز آنلاین |